فراتر از دیپلم

اینجا سخن از مردی است که نتوانست بین دلستر و ترانه مورد علاقه اش یکی را انتخاب کند.
مردی خسته
مردی که اسهال داشت و دارد

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مارک زاکربرگ» ثبت شده است

ظاهرش شبیه یه آدم کاملا معمولیه، میتونه راننده تاکسی یا یه معلم جوان یا مدیر یه باشگاه بدنسازی باشه ولی اینطور نیست، درواقع مارک زاکربرگ از پولدارترین آدمهای روی زمینه، تنها سی و خورده ای بیشتر سن هم نداره و ممکنه تازه تو قدمهای اول مسیر طولانیش تو این حرفه باشه.

زندگی ساده و حالت خاکی و معمولی مارک زاکربرگ باعث میشه فکر کنیم چقد آدم خوب و دوست داشتنی ایه و اهل فخرفروشی نیست، اما همین شلوارجین و تیشرت ساده میتونه برای ما مشکلات و کمبودهای روانی بزرگی ایجاد کنه، اینکه مارک زاکربرگ چقدر معمولیه و این ایده رو به ذهن انسانها میرسونه که هرکسی میتونه مثل اون موفق باشه گاهی حتی استرس زاست. اگر شما هم 30 سالتون شد و میلیاردر نبودید، قطعا یه مشکلی دارید چون مارک زاکربرگ که خیلی خیلی از ماها معمولیتر هست تونسته اینکار رو بکنه، فکرشو بکنید، یکی از بزرگترین، مهمترین و محترم ترین شرکتهای دنیای توسط یه آدم معمولی و ساده اداره میشه.

مارک یه مدیر موفقه و بدون اینکه خودش بخواد به عزت نفس ماها آسیب زده، دنیای مدرن امروزی خودش رو برابرگرا میدونه و اینطور هم هست، آدمهای مختلف با هر گذشته و بکگراندی میتونن بیان و به بالاترین درجات برسن اما در عمل اینطور نیست، در عمل آدمها زیاد در زندگیشون موفق نیستن، جاه طلب هستن اما به مقصد نمیرسن، تمام آدمهاهم برای ناموفق بودنشون طبقه اجتماعی، ژن بد، بدشانسی، جبر جغرافیایی رو مقصر میدونن و عده ای هم قبول میکنن که خودشون توانایی رسیدن به درجات بالاتر رو ندارن. تو دنیای استرس زای امروز همه بهمون میگن شما میتونین موفق باشین، شما میتونین آدم بزرگی بشین، برامون مارک زاکربرگهارو مثال میزنن که در عین سادگی به بالاترین درجات موفقیت رسیدن، اما چیزی که کسی بهمون نمیگه اینه که درسته که میتونیم موفق باشیم و به بالاترین درجات برسیم، اما ممکن هم هست که شکست بخوریم، ممکنه نتونیم به درجات بالایی برسیم. اینکه کسی این حرفهارو نمیزنه و بهمون نمیگه که شما ممکنه تو زندگی شکست بخوری، هیچ کس خاصی نشی. و حالا با این تصور بیاین مارک زاکربرگ معمولی رو ببینید که چه کسی شده، اینها باعث میشه تنها و تنها خودمون رو سرزنش کنیم و وقتی به خودمون تو آینه نگاه میکنیم انسانی رو ببینیم که چیزی برای ارائه نداره.

درگذشته مردمی که از اغنیا و درصد موفق و ثروتمند دنیا بودن تمام تلاششون رو میکردن که نشون بدن با بقیه انسانها تفاوت دارن، چنان فاصله ای بین خودشون و مردم عادی ایجاد میکردن که برای یک انسان عادی حتی تصور اینکه من هم میتونم مثل اونها باشم و من و اون باهم تفاوتی نداریم غیرممکن بود. پوشش، نوع رفتار، نوع زندگی، محل زندگی و بطور کلی همه چیزشون به افراد عادی نشون میداد که شماها به هیچ وجه مثل ما نیستین.

لویی چهاردهم فرانسه به رداهایی از پوست راسو پوشیدن و درکنارش از کتهایی طلادوز شده استفاده کردن علاقه داشت، وقتی راه میرفت همراهش چوب دستی ای از طلا بود و گاهی وقتها هم لباسهایی کاملا زره گونه و براق میپوشید.

البته که مساوات برقرار نبود و این فاصله طبقاتی کاملا غیرمنصفانه و ناعادلانه بود، اما یه برتری خیلی خیلی مفید برای انسانهای معمولی داشت و اونم این بود که غیرممکن بود یه آدم معمولی فکر کنه اونم میتونه مثل لویی باشه و از خودش بپرسه که اونم مثل منه چرا من جای اون نیستم؟! ممکن نبود مردم عادی به پادشاه حسودی کنن چراکه حسودی زمانی ایجاد میشه که مطمئن باشی اونچه که فردی که بهش حسودی میکنی داره رو خودتم میتونی داشته باشی.

البته هدفم این نیست که کمپینی ایجاد کنم با این عنوان که : "مارک زاکربرگ باید فاخرتر لباس بپوشه" اما بهرحال زندگی تو دوران مدرن که پولدار و موفق اکثراوقات ظاهرش با ماها تفاوتی نداره میتونه چالش برانگیز باشه و بخاطر یکسان بودن ظاهر و پوششمون هرروز باید با این چالش های روانی رو به رو بشیم.

"من باراک اوباما هستم، کسی که تونست به مارک کت شلوار و کراوات بپوشونه!"


پ.ن: موضوعی ایجاد کردم با عنوان فرهنگ نو و سعی میکنم هرهفته یه مطلب توش درج کنم، پنچشنبه ها برام فرصت مناسبیه، به گمونم هر پنجشنبه بنویسم.

  • محمود دوم