فراتر از دیپلم

اینجا سخن از مردی است که نتوانست بین دلستر و ترانه مورد علاقه اش یکی را انتخاب کند.
مردی خسته
مردی که اسهال داشت و دارد

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

بهم گفت:
زنها نمیدونن چطور عاشق باشن،
ولی تو میدونی،
زنها فقط میخوان زالو باشن،
اینو میدونم چون خودم زنم.
من خندیدم.
پس ناراحت تموم شدنِ رابطت نباش،
چوتکه اون الان زالوی یکی دیگه شده،
یکم یگه حرف زدیم و خدافظی کردم و گوشی رو گذاشتم.
بعدش رفتم توالت و یه تپه ریدم
و فکرکردم که خب من هنوز زندم
هنوز میتونم از بدنم آشغال بریزم بیرون
و تا وقتی این اتفاق میوفته
میتونم خیانت،
تنهایی،
و زخم گوشه ناخن رو تحمل کنم.
با این فکرا پاشدم،
کونمو شستم،
سیفون رو کشیدم،
و دوباره فکر کردم،
درسته، من میدونم چجوری عاشق باشم،
شلوارمو بالاکشیدم و رفتم تو اتاق
  • محمود دوم
بهم گفت،
تو همش دنبال این جک و جنده ها میری،
من حوصلت رو سر میبرم.
گفتم: آروم بگیر، دیگه نمیخوام بهم توهین کنی.
گفت: وقتی سیگار میکشم، گلوم درد میگیره، میسوزه.
گفتم: پس فقط من میکشم.
تو ماشین بودیم، نگاهی به گوشی کردم.
گفت: منتظر پیامی. همه ش داری به تلفنت نگاه میکنی، اگه یکی از اون جنده ها پیام بده زود منو دَک میکنی و میری.
گفتم: نمیتونم قولی بدم.
یه مرتبه برام پیام اومد، گوشی رو برداشتم دیدم شقایقه، میگه زودباید ببینمت، پول لازمم.
گفتم: اوه!
گفتم: الان میام، صفحه گوشی رو خاموش کردم و گذاشتم کنار.
بهم نگاهی کرد و گفت: معلومه که یه جنده بود، صورتت نورانی شد.
گفتم: بابا چه مرگته تو؟! ببین من الان باید برم، تو پیاده شو خودت یه دوری بزن من باز برمیگردم.
گفت: میرم، من عاشقتم اما تو دیوونه ای، بدبختی.
کیف صورتیشو برداشت و در رو محکم بست و رفت.
  • محمود دوم