بدجایی پارک کرده بود و منم اولش ندیدم، دیر متوجه شدم میگی چیکار کنم؟
اومدم پایین ببینم چیشده، گلگیرش رفته بود تو، یه نگاه به چپ کردم و یه نگاه به راست، یکم دورتر ازش پارک کردم. خیلی با خودم درگیر بودم و آخرسر شمارم رو براش گذاشتم.
خیلی دیرم شده بود، 40 دقیقه تاخیر سرکلاس اون استادی که مطمئنم تو خونه با زنش مشکل داره، اینهمه عصبانیت ممکن نیست بخاطر رفتار دانشجو باشه، شک ندارم بی اعصابیش از جای دیگست، رفتم سرکلاس و طبق معمول شروع کرد : "به به، آقای حسین پور، چشممون روشن بالاخره تشریف آوردید"، بدون کلمه ای جواب دادن نشستم، مطمئن بودم ادامه داره برای همین وسط حرفش نپریدم ... "حضورتون رو نمیزنم، اگه برای حضورغیاب اومدین میتونین تشریف ببرین". لبخندی زدم و گفتم : نه استاد مهم نیست، همینکه شمارو ببینم برای من کافیه. میدونم ته دلش خودشم با خودش حال نمیکنه، کلاس تموم شد رفتم پیشش و ازش خواستم برام تاخیر بزنه، قیافش رو طوری نشون داد که بگه هیچ چیزی حس نمیکنه، ولی حس میکرد، سر تکون داد و گفت باشه.
همین یه کلاس مونده بود چون 8صبح خواب مونده بودم و کلاس اول رو کامل از دست داده بودم. سریعا برگشتم سمت ماشین، هنوز نیومده بود کاغذ شمارم رو برداره، شمارمو برداشتم، استارت کردم و رفتم اتاق خوابیدم باز ...
اومدم پایین ببینم چیشده، گلگیرش رفته بود تو، یه نگاه به چپ کردم و یه نگاه به راست، یکم دورتر ازش پارک کردم. خیلی با خودم درگیر بودم و آخرسر شمارم رو براش گذاشتم.
خیلی دیرم شده بود، 40 دقیقه تاخیر سرکلاس اون استادی که مطمئنم تو خونه با زنش مشکل داره، اینهمه عصبانیت ممکن نیست بخاطر رفتار دانشجو باشه، شک ندارم بی اعصابیش از جای دیگست، رفتم سرکلاس و طبق معمول شروع کرد : "به به، آقای حسین پور، چشممون روشن بالاخره تشریف آوردید"، بدون کلمه ای جواب دادن نشستم، مطمئن بودم ادامه داره برای همین وسط حرفش نپریدم ... "حضورتون رو نمیزنم، اگه برای حضورغیاب اومدین میتونین تشریف ببرین". لبخندی زدم و گفتم : نه استاد مهم نیست، همینکه شمارو ببینم برای من کافیه. میدونم ته دلش خودشم با خودش حال نمیکنه، کلاس تموم شد رفتم پیشش و ازش خواستم برام تاخیر بزنه، قیافش رو طوری نشون داد که بگه هیچ چیزی حس نمیکنه، ولی حس میکرد، سر تکون داد و گفت باشه.
همین یه کلاس مونده بود چون 8صبح خواب مونده بودم و کلاس اول رو کامل از دست داده بودم. سریعا برگشتم سمت ماشین، هنوز نیومده بود کاغذ شمارم رو برداره، شمارمو برداشتم، استارت کردم و رفتم اتاق خوابیدم باز ...
خدا استاد عقده ای نصیب هیشکی نکنه