فراتر از دیپلم

اینجا سخن از مردی است که نتوانست بین دلستر و ترانه مورد علاقه اش یکی را انتخاب کند.
مردی خسته
مردی که اسهال داشت و دارد

خب وقتی خواستم پست قبلی رو بنویسم، به چندتا سایتی سر زدم و دانسته هام رو دوباره بروز کردم تا بدونم چی میخوام بنویسم، در حین مطالعه برخوردم به یه چیزی که تمام دیدگاه هام رو بهم ریخت. دیگه من اون آدم سابق نیستم، محمود سوم شدم الان من!
میدونستید شغلی هست با عنوان *Animal Masturbator ؟! :|
یعنی از این به بعد هرکس از شغلش بناله با پشت دست میزنم تو دهنش :))


* درمورد خود شغل : خب مثل اینکه دانشمندها برای تحقیقاتشون به منی حیوانات نیاز پیدا میکنن و افرادی هستن که باید بهرحال تولید کنن این مواد رو، برای خرس و فیل هم اجرا میشه حتی! :))
  • محمود دوم
ضعف چشم، سستی کمر، کم حوصلگی، زوال عقل، عقیمی، مو درآوردن در ناحیه های عجیبی از بدن ...اگر شما هم تابحال خودارضایی کرده باشید و از عوارض بیشمار خودارضایی شنیده باشید، در وهله اول به این فکر میکنید که "هی وای من، خدایا، چه بلایی دارم سر خودم میارم؟!" اما خب به مرور زمان متوجه میشید که خب این حرفها درست نیست، بعد از چندسال که درگیر مفهوم خودارضایی بودید به خودتون نگاه میکنید و میگید منکه چشام همونیه که دوسال پیش بوده، کمرم هم قوی تر شده(!)، درسته همواره کم عقل بودم ولی تفاوت خاصی تو خودم احساس نمیکنم و زوال عقل رو براحتی رد میکنید. به این نقطه که برسید چیز دیگه ای دوران خوب (احتمالا) دبیرستان، نوجوانی و جوانیتون رو تلخ میکنه، اوهوم، درسته، آفرین به بروبچ شیطون بلاگ، دارم درمورد حس گناه حرف میزنم.
من اطلاع دقیقی ندارم که وقتی من خودارضایی میکنم خدا خوشش میاد یا بدش میاد، یکم ناراحتم که به حریم خصوصیم احترام نمیزاره و همیشه و همه جا حواسش بهم هست و دست جمعی با فرشته ها دارن نگاهم میکنن، اما جدای از این، کسی نمیدونه خدا چه حسی درمورد خودارضایی مردم داره.
افراد زیادی خودارضایی میکنن، چه بهش اعتراف بکنن چه نکنن، یه ضرب المثل غربی هست که میگه از صد نفر درمورد خودارضایی سوال شد، 98 نفر به خودارضایی کردن اعتراف کردند و 2 نفر دروغ گفتند. دلایل زیادی برای خودارضایی بین آدمها هست، تجربه جنس مذکر بودنم و شنونده خوبی بودن به من نشون داده که آدمها برای ریلکس کردن، غریبه نبودن با بدنشون، تخلیه تنشهای جنسی، اینکه پارتنرشون درحال حاضر پیششون نیست و دلایل دیگه خودارضایی میکنن، اما اکثر مردم خودارضایی میکنن چون حس خوبی بهشون دست میده.
وقتی انسان به ارگاسم میرسه بدن اندورفین ترشح میکنه و این آقا یا خانوم اندورفین مسئول ایجاد احساس خوب در بدن و رفع درده، و صحبت از ارگاسم به معنی هرنوع ارگاسمه، برای همینه که لذت خودارضایی تفاوتی با لذت سکس نداره، تفاوت البته تو اینه که خودارضایی مکانیسم ایمن تری رو برای رسیدن به ارگاسم طی میکنه، خلاصه اینکه کسی با خودارضایی STD نگرفته، یا کسی با خودارضایی باردار نشده.
خیلیها خودارضایی میکنن، خیلیها هم نمیکنن، هیچکدوم از این حالات اتفاق بدی نیست، برخلاف پستهای مشابه (که اکثر نویسندگانش کسانی هستند که درگیر خودارضایی هستند و حس گناه مثل خوره به جونشون افتاده) من تلاش نمیکنم کسی رو دعوت به خودارضایی کنم، اساسا انسان موجودی مختار در "هر" زمینه ای هست، اگر کسی علاقه ای به خودارضایی نداره خب خودارضایی نمیکنه.
تجربه شخصی من اینطور بوده که اعتقادات میتونه حس گناه ایجاد کنه، حس گناه چیز بدیه، آدم به خودش اطمینان نداره، چون خودش رو موجودی دون و پایین میبینه. اما اعتقاد چه رابطه ای با حقیقت داره؟ هر اعتقادی همیشه نمیتونه حقیقت (fact) باشه. برای مثال تا کمتر از 200 سال پیش مردم اعتقاد به صاف بودن زمین داشتن، اما حقیقت اینه که زمین بیضوی واره، حالا از کجا فهمیدیم زمین بیضویه؟ جواب علمه.
به گمونم سوال بعدی که باید جواب بدیم اینه که چه علمی میتونه بهمون در زمینه خودارضایی کمک کنه؟ سکسولوژی؟ چی هست؟
اینکه این رشته اصلا تو هیچ دانشگاه ایران ارائه نمیشه و اینکه هر سایتی که مطلبی علمی مینویسه فیلتر میشه و سایتهای معروف سلامتی انگلیسی هم فیلتر هستند(!) باعث میشه آگاهی جنسیمون بشدت پایین باشه، این پایین بودن آگاهی در دید سطحی نتیجش اینه که خب فرد اگر خودارضایی کنه به خودش شک میکنه و اعتماد بنفسش رو از دست میده و از این دست حرفها، ولی کمی عمیقتر به اینجا میرسه که مشکلات جنسی میشن صدر دلایل طلاق. این مردم شدیدا به اطلاعات نیاز دارند!
سخن کوتاه کنم، خودارضایی میکنید یا نمیکنید، هیچکدوم چیز عجیبی نیست و بعنوان یه فردی که به کسی که خودارضایی نمیکنه و دلیل کارش رو اعتقادات مذهبی میزاره احترام میزارم، از کسایی که نقطه مقابل من هستن خواهش میکنم قبیله ما مستربیتِر هارو به حال خودمون رها کنن! و اگر رها نمیکنن و قصد حمله به دیدگاهمون رو دارن با جملاتی از قبیل چشمت ضعیف میشه و امثالهم مکالمه رو استارت نکنن، پیشاپیش از همکاری شما کمال قدردانی را داریم.


خب، در انتها، یکم اطلاعات اضافه برای کسایی که شاید بخوان یه تکونی به ذهنشون بدن، اگه نه که خب هیچی، روز خوش :|
+ خودارضایی چنان شاخه که حتی مراسم جهانی داره! هزاران آدم جمع میشن در سالنهایی حماسی و ... :)) نه دوست من، این مراسم هدفش افزایش اگاهی جنسیه و کارهای خیریه ای هم انجام میده.

+ همونطور که گفتم ایران سکسولوژی رو علم نمیدونه و به همین دلیل نمیشه سکس تراپیست های زیادی رو پیدا کرد یا کسایی که تخصصشون در این زمینه باشه، البته همیشه اگر خوب بگردید به نتیجه میرسید! مثلا ویدئوهای مریم محبی رو میتونید پیدا کنید یا مطالبش رو بخونید.
  • محمود دوم
هروقت عبارت "شوخیت گرفته؟" رو به فارسی میشنوم، فکر میکنم که بیانِ عبارتهای مشابه انگلیسی حس بهتری بهم میده، Are You Fucking kidding me?! کجا و شوخیت گرفته کجا! Are You Serious?! کجا و شوخیت گرفته کجا!
همین حس رو البته نسبت به کلمه دوستت دارم فرانسوی دارم، لفظ Je T'aime خیلی بیشتر از دوستت دارم و یا I Love You به مفهوم دوست داشتن نزدیکه!
دارم این چرت و پرتهارو مینویسم که بگم آره شوخیم گرفته، متاسفانه نشد که بیان رو از شر خودم خلاص کنم، تلگرام و اینجورچیزا چرت و پرته، حتی چرت تر از من، پس دوباره مینویسم.
هر شروع دوباره ای هم نیاز به یه اسم جدید داره، حتی اگه هیچ تغییری تو سازوکار سابق داده نشده باشه، باز هم لازمه که اسم عوض بشه، مشتریا که نمیدونن این همونه!
  • محمود دوم
خب آقاجان، اگه اینجا مخاطبی داره و دوست داره از مدل چرت و پرتهایی که اینجا مینوشتم بخونه میتونه بیاد تو لینک زیر:

https://t.me/Mr_confused
  • محمود دوم
همه نمره ها نیومده
پاس شدم همه رو تابحال
ولی یکی دو تا نمره نیومده هنوز
آدم یه حس غریبی داره
مثل اینکه تو یه مهمونی همه اومده باشن
عمه ها عمو ها دایی ها خاله ها
همه اومدن
بجز یکی دوتا مهمون
ساعت 9 شده
و هنوز نیومدن
هیچکسم نمیدونه باید چیکار کنه
میشینیم و مثل احمقا
به هم زل میزنیم
تا اینکه بیان و شام بخوریم
  • محمود دوم
-بعضی وقتا فکر میکنم که یه قایقم، یه قایق، تو یه رود پیچ در پیچ، میچرخم و بسوی دریایی پیش میرم، سیاه، بی انتها.
جلو میرم، جلوتر ... و از جایی که میخوام برم دورتر میشم، از کسی که میخوام باشم دورتر میشم.

-آها نمیدونستم، تو میدونستی اگه سرتو بکوبی به دیوار میتونی ساعتی 150کیلوکالری بسوزونی؟!

- :|
  • محمود دوم

از مصائب زن بودن

من یک انسان مصدوم هستم، نه فقط یک زن

محبوبه حسین‌زاده

"ساعت چهار و چهل‌و‌پنج دقیقۀ دیروز، شنبه، من و دخترم در حال عبور از روی خط عابر پیاده بودیم تا به خانه‌مان برویم که درست آنسوی خیابان است. با دقت به خیابان نگاه کردم چون در این شهر، نه رانندگان مرد و نه رانندگان زن، توجهی به عابران پیاده ندارند. تنها ماشینی که در آن لحظه در حال عبور از خیابان بود، فاصله نسبتا زیادی با ما داشت. هنوز به بلوار گلکاری‌شدۀ وسط خیابان نرسیده بودیم که همان ماشین با سرعت بسیار زیادی به من و دخترم کوبید. وقتی به خودم آمدم که کف خیابان ولو شده بودم و دخترم کنارم روی زمین افتاده بود. با جیغ و گریه دستم را دراز کردم تا مطمئن شوم دخترم حالش خوب است. حالش خوب بود و با گریه داد می‌زد: «مامان، نمیر».

نمرده بودم ولی با همان زانوهای خم‌شده کف خیابان نشسته بودم و نمی‌توانستم از جایم بلند شوم. دخترم را بغل کردم تا آرام شود. تلاش کردم بلند شوم ولی نمی‌توانستم پایم را تکان بدهم، نایلون شیر و دوغی که با چند خوراکی دیگر همراهم بود پاره شده بود و علاوه بر لباسهایم کف خیابان را هم خیس و لغزنده کرده بود. تازه متوجه مرد راننده شدم، آنطور که چهره‌اش نشان می‌داد، معتاد بود و یک زن و یک دختر شش‌هفت‌ساله همراهش بود.

 چند دقیقه بعد، پلیس راهنمایی و رانندگی که مقرشان در چندده‌متری همانجا بود، سر صحنه حاضر شده بودند. راننده مقصر بود و باید هم منِ مصدوم و هم ماشین او به کنار خیابان منتقل می‌شد. پلیس با آمبولانس تماس گرفت و من هم با خانواده‌ام. نمی‌دانستم چطور باید از کف خیابان بلند شوم. در نهایت با گریه به پلیس گفتم حداقل دستت را بده تا بتوانم بلند شوم. پلیس با تردید، مِن‌مِن کرد. فریاد زدم من انسانم، پس کی باید به ما کمک کند؟

با کمک پلیس و مردی که نمی‌شناختمش، خودم را به کنار خیابان رساندم و روی سکوی یک مغازه نشستیم. پاچه شلوارم را به سختی بالا زدم تا خودم زانویم را چک کنم. ورم کرده بود و کمی هم خراشیده شده بود. مرد پلیس، به آرامی گفت: «اگه پاتون نشکسته، لطفا شلوارتان را پایین بزنید، ماه رمضان است و مردم هم روزه هستند!»

چند دقیقه بعد هم مادرم رسیده بود و هم نیروی انتظامی برای نوشتن صورتجلسه و تشکیل پرونده. صورتجلسه تنظیم شد و همزمان مامور نیروی انتظامی چندین بار با اورژانس تماس گرفت تا آمبولانس را زودتر بفرستند. بعد از امضای صورتجلسه، مامور نیروی انتظامی به آرامی گفت: «ببخشید خانم، سینه‌تان را بپوشانید.» آن موقع بود که فرصت کردم نگاهی به سر و وضعم بیاندازم. مانتو و یقۀ بلوزم به اندازه یکی دوسانتی‌متر بیشتر از حد مجاز! کنار رفته بود، شالم را کمی مرتب کردم. با دلخوری گفتم هیچکس برایش مهم نیست که به یک زن و بچه‌اش در این وضعیت کمک کند و فقط پوشش یک زن مهم است.

 سه ربع بعد، آمبولانس رسید با دو مرد. در حالیکه نمی‌توانستم روی پای راستم بایستم، امدادگران اورژانس کمک کردند که با کمترین تماس بدنی با من به آمبولانس منتقلم کنند. مجبور بودم همۀ وزنم را روی پای چپ بیندازم و لی‌لی‌کنان در حالیکه امدادگران با فاصله دستم را گرفته بودند، سوار آمبولانس شوم....

انتقاد از سیستم بهداشت و درمان بماند برای وقتی دیگر. ولی سوالی که از دیروز ذهنم را مشغول کرده است، این است که در کشوری که در آن مشاغل نه‌چندان کمی زنانه و مردانه شده‌اند، در کشوری که جداسازی جنسیتی تا آنجا رخنه کرده که در شهری در فاصله چندده‌‌کیلومتری پایتخت، زن بودنت باعث می‌شود که پلیس و امدادگر آمبولانس هم دستت را برای کمک نگیرند، سهم ما زنان از خدماتی که در مواقع ضروری به آن احتیاج داریم، چیست؟ اگر قرار است مردها به ما زن‌ها کمک نکنند، پس چرا ارگان‌های مسئول زنان را استخدام نمی‌کنند که در این مواقع به زنان کمک کنند؟ مگر فقط مردها مصدومان تصادفات و سوانح مختلف هستند؟ و سوال مهم‌ترم این است که چرا باید زن بودن من آنقدر بالاتر از انسان بودنم در نظر گرفته شود که حتی در موقع بحرانی هم باید حفظ پوششم مهم‌تر از وضعیت سلامتم باشد؟ تنها چیزی که در آن لحظه ذهنم را مشغول کرده بود، در آغوش گرفتن کودکم بود تا گریه‌اش قطع شود. چرا پلیس و نیروی انتظامی به جای تذکر مربوط به پوشش، کاری برای آرام کردن دخترم انجام ندادند؟ ما زنان و نیازهایمان کی قرار است وارد سیاست‌گذاری‌های مسئولان کشور شویم؟"


متن بالا از کانال زنان امروز بود.

بچه تر که بودم، فرازهایی از نیچه میخوندم که میگفت عقل نمیتونه جلوی سنت و دین بایسته، همیشه فکر میکردم و باخودم میگفتم، مگه میشه؟!

غیرممکنه!

  • محمود دوم

تا حالا شده با یکی بحث کامنتی کنید، با دقت بشینید وقت بزارید و جملات رو کنارهم بچینید و مقاله ای براش بنویسید و وقتی دکمه ارسال رو میزنید خوشحال و راضی هستید و به این فکر میکنید که الان میاد میخونه و پیش خودش میگه "هی وای من، درمورد همه چیز در اشتباه بودم من!" ؟ :)) ولی خب هیچوقت پیش نمیاد این اتفاق بیوفته!

حتی بعد گاها میریم کامنت هامون رو میخونیم باز (شماهم اینطوری این؟!)، بنظرم هیچ کاری در این حد سخیف و دپرسانه نیست که بشینی کامنت خودت رو دوباره بخونی، اینکار درحد اینکه باسنت رو بِخارونی و بعد انگشتت رو بو کنی سخیفه!


11 دقیقه هم درددل طور میتونید گوش کنید :)



  • محمود دوم

منطق تاریخ حکم میکرد انقلابمون راه مصدق رو ادامه بده. از شبهای شعر کانون نویسندگان تا اعتراضات دانشجوها و روشنفکرها، کارمندهای دولتی و قشر میانی که اومدن تو میدون مبارزه، همه اینها نشون از تلاش همگانی برای رسیدن به یه جامعه آزاد، مستقل و دمکرات بود.

چطوری رسیدیم به اینجایی که تو روز روشن میایم میگیم دموکراسی روش ما نیست؟! رای و نظر مردم اهمیت نداره :)

  • محمود دوم
یه سری پستها هست که تو موضوع "چرت و پرتها" پست میکنم، هدف تو این موضوع پستها اینه که تا اونجایی که میتونم چرت بگم و دید احمقانه ای داشته باشم نسبت به اطرافم، ولی خیلی وقتها چرت و پرتهایی که مینویسم بقدر کافی چرت نیستن، تو این پست چندتا از اونایی که بقدر کافی چرت نبودن رو جمع کردم که دست جمعی شاید بقدر کافی چرت بشن، چی میگم ... بخونین دیگه، مسخره ها، همش یکی باید براتون توضیح بده، خب بخونین دیگه

***

پسر همسایه
موتور خریده
گاز میده میره
باور کن
قان قان قان

***

مسیر سربالایی رو دوست دارم
وقتی برمیگردی، سرعتت زیاد میشه
یهو میبینی تقریبا داری میدوی
خستگیت در میره
ولی مسیر روزانه من شیب سربالاییش زیاد نیست
برگشتنی خستگیت در نمیره

***

اسمهایی که تهشون ه دارن مثل حمیده
سخت ترین اسمهان برای سرچ کردن
نمیدونی طرف hamide مینویسه
یا hamideh
همیشه هم برعکس اونی که نوشتی بوده

***

یه سری احمقها هم هستن
که هنوز بحث میکنن
که بچشون
بیشتر از سنش میفهمه
خب

***

خیلی بدم میاد
از کسایی که خوششون میاد
بگن دارن به چی فکر میکنن

***

دوست دارم
یه روز که ناراحتم که چرا این سیستم بالا نمیاد
سیستم به حرف بیاد و بگه
یعنی تا حالا نفهمیدی من باهات مشکل دارم؟
  • محمود دوم