نمیدونم اصلا با این آهنگهای توپ میتونین گوش کنین من این وسط چی میگم یا نه !
قطعه های Corale - Time Lapse - Run همش از آلبوم In A Time Lapse
نمیدونم اصلا با این آهنگهای توپ میتونین گوش کنین من این وسط چی میگم یا نه !
قطعه های Corale - Time Lapse - Run همش از آلبوم In A Time Lapse
هشدار: این پست به هیچ وجه قصد ایجاد بحث را ندارد، دیگر مخمان نمیکشد
توهین به هیچ کس و هیچ گروهی نکردم و فقط خاطره وار اتفاقات امروزم رو نوشتم
میدونید، بعد از روزهای فراوان بحث و جدل مجازی و واقعی، جنس انسان رو فراموش کرده بودم، چندروزی بود به خیابونای شهر سر نزده بودم، دو انگشتم رو به سمت همفکرهای همرنگ که تو سطح خیابون میدیدم نشون نداده بودم، قصد کردم و به شهر رفتم، شلوغتر از اونی بود که انتظارش رو داشتم، مردم مختلف، جوون و میانسال و حتی پیر، همه بیرون بودن و اکثرا لبخند به لب داشتند، در تمام طول روز بغیر از لحظه ای که صدای تیزر مامور انتظامی رو از پشت سرم شنیدم و مردم از ترس به سمت من هجوم آوردن و یه پسر به شدت بهم برخورد کرد و پوستر تو دستم رو پاره کرد اتفاق بدی نیوفتاده بود و شعارهای تبلیغاتی در کمال آرامش رد و بدل میشد.
تیپ های شخصیتی مختلف طرفدار دو کاندید غالب بودن و نمیشه گفت که همه طرفدارهای یک کاندید حالتی خاص داشتند یا از گروهی خاص بودند اما با دقت نسبتا خوبی میشد گفت که ماها خوشگل تر بودیم! پسرهامون اکثرا موهای قشنگی داشتند و دخترامون هم طوری بودند که چهرشون آرامش خاصی بهت میداد، طرف مقابل هم اکثرا دخترهای چادری داشت و پسرهای با موهای صاف و مرتب، شلوار پارچه ای و پیراهن، بیشتر بسیجی طور، نه که چیز بدی باشه البته.
تو این یه هفته واقعا آرامش ازم سلب شده بود و اینکه عده ای رو ببینم که حرفهاشون بوی حرفهای خودم رو بده و دغدغه هاشون به دغدغه هام نزدیک باشه حقیقتا برام قشنگ بود، اکثرا من هم لبخند به لب داشتم، باهم حرف میزدیم و از اینکه بهم شبیهیم و تنها نیستیم خوشحال بودیم، مکانهایی بود که شلوغ بود و طرفدارهای دوگروه جلوی اتوبوسها با شعار و پوسترنمایی و صدای بلند ابراز قدرت میکردند، خب بقدر کافی اینجورجاها آدم بود، تصمیم گرفتم شهر گردی کنم، روبان رو به دستهام بستم و دست فردین و سعید رو گرفتم و راه افتادیم، بی مقصد مشخص، پوستر کاندید محبوبمون تو دستمون و حرکت میکردیم، همفکر ها دوانگشت رو بهمون نشون میدادن و شعار میدادن، زنی میانسال با پرایدی داغون (حداقل برای سال 75 به پایین) درمورد اینکه کجا میتواند بنر گیربیاورد و به ماشین بزند سوال میپرسید، موتوری های بسیجی با پرچم ایران، یکیشون حتی با چوب دستی (!) . فریادی که یکیشون از پشت به سرم کشید و حقیقتا پشمام ریخت، اما بعد خندیدم و پوستری که دستم بود رو بالاتر گرفتم و لبخند زدیم به هم، مردی که جلومون رو گرفت و با عصبانیت ازمون تشکر میکرد و میگفت طرف مقابل وحشیه و چه دلیل داره با بلندگو و چماق حمایت کنند، ازمون خواست بزنیمشون که بهش گفتم من زورم خیلی کمه، نگاهی بهم انداخت و گفت آره دعوا نکن پس، هر دو قانع و راضی به مسیر ادامه دادیم، جاهای شلوغ دختری داد و بیداد میکرد و میگفت بهش تعرض شده، واقعا هم شده بود، خودم متوجهش شدم و از اینکه این اتفاق سمت ما افتاده ناراحت بودم، شاید اونقدراهم همه باهم همفکر نبودیم، اما بقدر کافی آدم با مغزهای قشنگ و سرزنده دیده بودم که بگم این اقلیت بودند که از کمبود شعور رنج میبرن (یا شاید هم لذت میبرن)، هردوطرف همین بود بیشعور ها در اقلیت بودند، طرف مقابل یه بیشعور داشت که بهم گفت پوسترت رو بده بزنم به ماشینم، گفتم با کمال میل، لبخندم محو شد وقتی پوستر رو که ازم گرفت پارش کرد، بهش گفتم که مطمئن باشه ده پوستر از کاندیدش رو پاره خواهم کرد و رفتم، هرچند این کار رو نکردم اما مطمئنم باور کرده بود و حس احمق بودن بهش دست داده بود، دختری رو دیدم که همزمان طرفدار هردو گروه بود، روبان و شال بنفش داشت و چشمهایی که سبزترین رنگ ممکن رو داشتند، بهش گفتم که خیلی قشنگه و خواست که مزاحم نشم، گفت اینجا جای دختربازی نیست، تایید کردم.
سه تا پیرمرد و بحث سیاسی، بنظرم خنده دار اومد، سلام دادم پرسیدم به کی رای میدین، یکیشون که راحت تر میتونست حرف بزنه دست بندم رو نشون داد، گفتم کی؟ به پوستر اشاره کرد (مطمئنم اسم کاندیدا رو یادش رفته بود!) نشستم پیششون و از ناراحتی هام گفتم، بهم اطمینان دادن که اونها هم به رنگ من رای میدن و رای میاره، ابراز امیدواری کردم و رفتم. مردمی که الکی فشار میدن و شیشه عینکی که افتاد، آخرین اتفاق قابل بیان و بعد، حالا، اینجا، اتاق ...
اینکه ابراز کردم خودم رو و لازم نبود با کسی بحث کنم و کسی نمیپرسید چرا؟ ... خب خوشی میاره برای آدم :)
وقتی به آینده مملکت با یه سری افراد فکر میکنم این آهنگ بانو هایده تو گوشم اکو میشه، لذت ببریم :
روزای روشن خداحافظ