فراتر از دیپلم

اینجا سخن از مردی است که نتوانست بین دلستر و ترانه مورد علاقه اش یکی را انتخاب کند.
مردی خسته
مردی که اسهال داشت و دارد

هشدار: این پست به هیچ وجه قصد ایجاد بحث را ندارد، دیگر مخمان نمیکشد

توهین به هیچ کس و هیچ گروهی نکردم و فقط خاطره وار اتفاقات امروزم رو نوشتم

میدونید، بعد از روزهای فراوان بحث و جدل مجازی و واقعی، جنس انسان رو فراموش کرده بودم، چندروزی بود به خیابونای شهر سر نزده بودم، دو انگشتم رو به سمت همفکرهای همرنگ که تو سطح خیابون میدیدم نشون نداده بودم، قصد کردم و به شهر رفتم، شلوغتر از اونی بود که انتظارش رو داشتم، مردم مختلف، جوون و میانسال و حتی پیر، همه بیرون بودن و اکثرا لبخند به لب داشتند، در تمام طول روز بغیر از لحظه ای که صدای تیزر مامور انتظامی رو از پشت سرم شنیدم و مردم از ترس به سمت من هجوم آوردن و یه پسر به شدت بهم برخورد کرد و پوستر تو دستم رو پاره کرد اتفاق بدی نیوفتاده بود و شعارهای تبلیغاتی در کمال آرامش رد و بدل میشد.

تیپ های شخصیتی مختلف طرفدار دو کاندید غالب بودن و نمیشه گفت که همه طرفدارهای یک کاندید حالتی خاص داشتند یا از گروهی خاص بودند اما با دقت نسبتا خوبی میشد گفت که ماها خوشگل تر بودیم! پسرهامون اکثرا موهای قشنگی داشتند و دخترامون هم طوری بودند که چهرشون آرامش خاصی بهت میداد، طرف مقابل هم اکثرا دخترهای چادری داشت و پسرهای با موهای صاف و مرتب، شلوار پارچه ای و پیراهن، بیشتر بسیجی طور، نه که چیز بدی باشه البته.

تو این یه هفته واقعا آرامش ازم سلب شده بود و اینکه عده ای رو ببینم که حرفهاشون بوی حرفهای خودم رو بده و دغدغه هاشون به دغدغه هام نزدیک باشه حقیقتا برام قشنگ بود، اکثرا من هم لبخند به لب داشتم، باهم حرف میزدیم و از اینکه بهم شبیهیم و تنها نیستیم خوشحال بودیم، مکانهایی بود که شلوغ بود و طرفدارهای دوگروه جلوی اتوبوسها با شعار و پوسترنمایی و صدای بلند ابراز قدرت میکردند، خب بقدر کافی اینجورجاها آدم بود، تصمیم گرفتم شهر گردی کنم، روبان رو به دستهام بستم و دست فردین و سعید رو گرفتم و راه افتادیم، بی مقصد مشخص، پوستر کاندید محبوبمون تو دستمون و حرکت میکردیم، همفکر ها دوانگشت رو بهمون نشون میدادن و شعار میدادن، زنی میانسال با پرایدی داغون (حداقل برای سال 75 به پایین) درمورد اینکه کجا میتواند بنر گیربیاورد و به ماشین بزند سوال میپرسید، موتوری های بسیجی با پرچم ایران، یکیشون حتی با چوب دستی (!) . فریادی که یکیشون از پشت به سرم کشید و حقیقتا پشمام ریخت، اما بعد خندیدم و پوستری که دستم بود رو بالاتر گرفتم و لبخند زدیم به هم، مردی که جلومون رو گرفت و با عصبانیت ازمون تشکر میکرد و میگفت طرف مقابل وحشیه و چه دلیل داره با بلندگو و چماق حمایت کنند، ازمون خواست بزنیمشون که بهش گفتم من زورم خیلی کمه، نگاهی بهم انداخت و گفت آره دعوا نکن پس، هر دو قانع و راضی به مسیر ادامه دادیم، جاهای شلوغ دختری داد و بیداد میکرد و میگفت بهش تعرض شده، واقعا هم شده بود، خودم متوجهش شدم و از اینکه این اتفاق سمت ما افتاده ناراحت بودم، شاید اونقدراهم همه باهم همفکر نبودیم، اما بقدر کافی آدم با مغزهای قشنگ و سرزنده دیده بودم که بگم این اقلیت بودند که از کمبود شعور رنج میبرن (یا شاید هم لذت میبرن)، هردوطرف همین بود بیشعور ها در اقلیت بودند، طرف مقابل یه بیشعور داشت که بهم گفت پوسترت رو بده بزنم به ماشینم، گفتم با کمال میل، لبخندم محو شد وقتی پوستر رو که ازم گرفت پارش کرد، بهش گفتم که مطمئن باشه ده پوستر از کاندیدش رو پاره خواهم کرد و رفتم، هرچند این کار رو نکردم اما مطمئنم باور کرده بود و حس احمق بودن بهش دست داده بود، دختری رو دیدم که همزمان طرفدار هردو گروه بود، روبان و شال بنفش داشت و چشمهایی که سبزترین رنگ ممکن رو داشتند، بهش گفتم که خیلی قشنگه و خواست که مزاحم نشم، گفت اینجا جای دختربازی نیست، تایید کردم.

سه تا پیرمرد و بحث سیاسی، بنظرم خنده دار اومد، سلام دادم پرسیدم به کی رای میدین، یکیشون که راحت تر میتونست حرف بزنه دست بندم رو نشون داد، گفتم کی؟ به پوستر اشاره کرد (مطمئنم اسم کاندیدا رو یادش رفته بود!) نشستم پیششون و از ناراحتی هام گفتم، بهم اطمینان دادن که اونها هم به رنگ من رای میدن و رای میاره، ابراز امیدواری کردم و رفتم. مردمی که الکی فشار میدن و شیشه عینکی که افتاد، آخرین اتفاق قابل بیان و بعد، حالا، اینجا، اتاق ...

اینکه ابراز کردم خودم رو و لازم نبود با کسی بحث کنم و کسی نمیپرسید چرا؟ ... خب خوشی میاره برای آدم :)

ما چشمامون ضعیفه

  • محمود دوم

نظرات (۱۴)

سلام 
ایزی گوئینگ شدین امروز حسابی:)
منم واقعا انقدر بحث کردم خسته شدم . من رای خودم رو میدم ولی وقتی میبینم راجع به دولت تدبیر و امید با بی انصافی صحبت میکنند خونم به جوش میاد . خدا رو شکر یه کار ترجمه گرفتم و فعلا سرم با اون مشغوله دیگه با کسی جر و بحث نمیکنم . 
او ن قسمت پشمام ریخت خیلی خوب بود :))
پاسخ:
سلام :)
آره بابا دیگه خسته شدم کافیه دیگه، حالا دیشب گروه تلگرامی ستاد روحانی پیام داده بود و چالش برگزار کرده بود که امشب دونفر رای خاکستری رو بنفش کنید
من موقع خوندن پیام :|

بی انصافی که خوبه دروغها واقعا آدم رو ناراحت میکنه، این طرف مقابله که باید متوجه فریب بشه و ببینه ریاست جمهوری یه آدم دیگه که تا دوماه پیش حتی چهرش رو هم ندیده بودن ارزش این رو داره که به هموطن، همشهری، آشناش بگه بی بندوبار و بی دین یا نه :)
مطمئن نبودم بزارمش تو متن یا نه :))
کار خوبی کردی به اون دختره گفتی چشماش قشنگه
من معمولا شجاعتشو ندارم

پاسخ:
بی اعصاب بود ولی :|
اخر هفته روحانی رفته 😂😂😂😂
جاتون خالی دیشب خیلی چسبید طرفدارای روحانی و رییسی با هم قاطی شده بودن جشن گرفتیم 😂😂😂😂
پاسخ:
اهم اهم، خواهیم دید حاج علیرضا :))
آره خیلی خوبه یه چنین فضاهایی :)
یکی نیست بیاد بهشون بگه آخه عزیزم حتی اگه خدایی نکرده زبونم لال اصلا استغفرالله نمیدونم چم شده دارم کفر میگم ریسی بشه تا دو ماهی باز روحانی هست حالا هی بگن تا آخر ذهفته روحانی رفته :/
پاسخ:
شعاره دیگه ماهم میگفتیم رئیسی با رئیس جمهوری بای بای و این حرفا (ریتمش یادم نمیاد) :| بزار بگن ;)
این نینی خیلی ناناسه میخوام بعد انتخابات بخورمش
پاسخ:
آره 8-)
من طرفدار جناح خاصی نیستم ولی به نظرم هر دو طرف دارن بزرگنمایی می کنن
و متاسفانه بهم بی احترامی می کنن و جالبه ادعاشونم میشه طرف مقابل بی فرهنگه و بی سواد
پاسخ:
آره ولی دسته کمی تندروی میکنن، منکه دیروز چیز زیاد خاصی ندیدم
  • مــیـمـ‌‌‌‌ ‌‌‌‌
  • جیگر نی نی رو:))))))))))
    گاز گازی
    پاسخ:
    حیف که مامانش پیشش بود نمیشد گازش گرفت X-(
    عاااااااای بوووووووووود 😂😂😂😂 بلواقع میتونم بگم از بین اون همه پستایی که در این مورد دیده و خونده بودم این یکی حرررف نداشت 😂 
    چقد بینشون مظلووووم بودی 😂

    وای واقعا به دختره تعرض شده بود ؟؟؟ انقد شلوغ ؟ 
    اونی که پوسترتو پاررره کرده خیلی واقعا بیفرهنگ و بیشعور بوده :/ خیلی بدم اومد ازش ، فریب کار


    دختره چش سبز 😂😂😂😂😂🌷
    پاسخ:
    مرسی :)
    من کلا و همواره مظلومم :))
    آره متاسفانه، بیچاره 10-20 ثانیه ای داشت جیغ و داد میکرد و اگه مردم کاری نمیکردن حالاحالاها دست از سر دختر بیچاره برنمیداشت ! بعضی وقتا آدم نمیدونه همینی که کنارش داری راه میری چه هیولایی میتونه باشه
    ترسیده بود از تعدادمون، خیال کرد یه پوستر کمتر شه کمکی بهشون میکنه :))
    منم دیشب این حسو تجربه کردم!
    وقتی پسره ربان رو از دستش وا کرد داد به مامانم گف حاج خانوم خودم ندارم ولی مال شما
    وقتی از تو ماشین  نگام به اون آقا بود که دور میدون پوستر محبوبمو داشت وقتی رسیدم بم داد:)
    آدمای همرنگ خودموو که دیدم حالم بهتر شد!
    البته یه موتوری کنارمون رد شد گف پرچمتو میدی دخترم؟ منم بش دادم! بعد گف من طرفدارش نیستم منم لبحند زدم! دلم سوخت بابت پرچم اما....
    پاسخ:
    آره حس خوبیه واقعا :) و اینکه بدونی کم کم دیدگاه ملت داره تغییر میکنه هم خوبه
    چقد جیگر
    منم دلم خواست برم بینشون
    کاش رفته بودم -__-
    پاسخ:
    چهارسال دیگه ایشالله!
    (((-: اونجا که گفتین خوشگل بودیم 
    به دوستم گفتم به کی رای میدی گفت به روحانی گفتم نه توقیافت خوشگل نیست بهت نمیاد به روحانی رای بدی|:یاد این افتادم
    ((-:اینجا اصلا من ستاد اقای ریسیو ندیدم!!
    پاسخ:
    والا بخدا، ستاد ما آینده مملکت بودن و ستاد اونا گذشته ! اونا به آینده تعلق ندارن اصلا :))
    رای دادیم ، رای بدید :))))
    پاسخ:
    ما هم میدیم انشالله :)
    اع از محمود رونمایی شد:دی 

    دو روز اخر فوق العاده بود اینقدر شعارا بامزه بود،حیف حیف نشد برم شبش بیرون... 

    و اینقدر این مدت حرص خوردیم از دستشون با تحلیل‌های فضایی و منطق صد من یه غاز که دیگه اعصاب نمونده بود، امروز تو صف رای گیری اینقدر خندیدم،به سیاست‌های اتخاذیشون که حالمون جا اومد ،روحیه‌مون برگشت.


    پاسخ:
    آره گفتم بزارم مردم ببینن امیدوار شن به خودشون :))

    پشت منم یه طرفدار رئیسی بود ما مسخره میکردیم رئیسی رو این سرخ میشد :))
    واااای،چه اتفاقایی ...!
    ایشالله فردا هر چی صلاحمون بشه.حالمون هم خوب باشه :) 
    پاسخ:
    حالمون خوبه ایشالله :)
    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.