فراتر از دیپلم

اینجا سخن از مردی است که نتوانست بین دلستر و ترانه مورد علاقه اش یکی را انتخاب کند.
مردی خسته
مردی که اسهال داشت و دارد

از چهره مردم عکس گرفتن جالبه، چهرشون خیلی چیزارو نشون میده، مخصوصا اگه نشناسیشون، غم ها و شادی هاشون و زندگیشون بطور کلی رو میتونید تخمین بزنید . خیلیها هم دوست ندارن ازشون عکس گرفته بشه، بعضیا میگن نه نه! از اونور نه بیا از اینورم بگیر!
این وسط فقط یه نفر رو میشناسم که هروقت بهش بگی یه ژست جدید برات میگیره که ازش عکس بگیری :)

ببینید
اینم ببینید
این یکی رو نیز
  • محمود دوم

اینجا رو ببینید : لینک

عکسهای خوبی شرکت کردن، عکسهای حرفه ای هم توشون پیدا میشه که اصول کاملا رعایت شده باشه، من لذت بردم و البته به عکسهای خودمم نمره 5 دادم :)) عکسهای شماره 132-133-134 واس منه :)

  • محمود دوم

دارم به یخچال نگاه میکنم
اونم نگاهشو دوخته به من
دارم به انجام اون کار فکر میکنم
یخچال میگه : فکرشم نکن
بلند میشم از جام
- بشین سرجات، با تو ام، نزدیکتر نیا
و در یخچال رو باز میکنم، نگاهی میندازم، میبندم
- خیالت راحت شد، اه


شاهکار Suite bergamasque از Claude Debussy

 

 

 

 

  • محمود دوم

غیر ممکن، ممکن شده !

دو موز در یک ترم ؟!! WoW


ببینید تا باور کنید

  • محمود دوم
جمله بعدی رو نخون و همین الان صفحه رو ببند

میشه مثل بچه ها بود بدون اینکه بچه گانه بود
یه بچه همیشه میخواد سرخوش باشه
حالا بگو ببینم، تو سر خوش هستی؟؟

جمله بعدی رو نخون و همین الان صفحه رو ببند

هرجا که هستی و هرکاری میکنی
اینو بدون
که خوشی و خوشحال بودن از لزومات موفقیت تو هرکاریه
پس اگه خوش نیستی
شاید
وقت امتحان کردن یه چیز جدید شده باشه
  • محمود دوم
قسمتی از وجودم به سمت ناراحتی کشیده میشه چون فکر میکنم زندگی ناراحت کنندست، زندگی غم انگیزه . غم و ناراحتی نباید چیزی باشه که ازش دوری کنیم، غم تو زندگی وجود داره، حقیقت داره .
دلیل غم من و غم جهان مدرن امروز اینه که ما تو هرچیزی به دنبال حقایق میریم، و پیداشون میکنیم . راحتی دنیات تو اینه که، تا میتونی جهان سومی بمونی ...
  • محمود دوم
من رو تختم رو تختی ندارم
همیشه دوست داشتم
یه پتو زیرم باشه یه پتو روم
مثل ساندویچ
ولی خب
نمیدونم کدوم احمقی این پتو رو درست کرده
ابعادش طوریه که نمیشه گیرش داد به زیر تشک
دلیل شروع بازی ما همین بود
بازی اینطوریه که شب پتو زیریه
اینطرف اونطرف میره و کلا بهم میخوره
منم صبحها صافش میکنم
من این بازی رو دوست ندارم
ولی این پتو عاشق این بازیه
چه میدونم
کم کم دارم فکر میکنم یه پتو با افکاری کاملا منحرفه
انگار دست مالی شدن رو دوست داره
  • محمود دوم

تا به حال 70 تا پست گذاشتم و بنظرم وقتش شده که یکم بیشتر از خودم بگم، از چرت و پرت نوشتن که بهتره .

اشتباه نکنید، این یه پست درد دل گونه، یا صحبت از خصوصیاتم و اینکه من اینجوری ام و اونجوری ام نیست، نه، این پست خیلی باحالتر از این حرفاس، این پست درمورد موهامه :)

مو؟! شاید برای خیلی هاتون این جملات قابل درک نباشن، خب شما صرفا عاشق موهاتون نیستین ! کسایی که عاشق موهاشون هستن درک میکنن چی میگم . من موهای خاصی دارم، نه از این جهت که رنگ خاصی داشته باشن یا مثلا دم اسبی باشن و اینجور چیزا، موهای من خاصن چون خیلی حرف گوش کن اند . افرادی که من رو نمیشناسن یا تازه باهام آشنا شدن معمولا زیاد از موهام حیرت زده میشن، "تو که دیروز موهات صاف بود چطوری الان فر شده؟!"، "دیروز کلا موهات اونوری بود، چیکار میکنی دقیقا؟" اینجور سوالات رو زیاد میشنوم، معمولا هم از کسایی که تو دایره آشناهام جدیدن، قدیمیا میشناسن منو و وقتی میبینن یهو فر شده موهام، با یه لبخند دوستانه سری تکون میدن و معمولا میگن "بازم که فر خوردی" .

رمز اینکه موهاتون چطور حرف گوش کن باشه هم سادست، به موهاتون اهمیت بدین، نه فقط با محصولات مراقبتی و شامپوهای چنانی، اینکار مثل پدری میمونه که برای بچه هاش فقط پول تامین میکنه، اما از نیاز عاطفی اونها بی خبره ! به موهاتون عشق بورزید و هروقت جلو آینه دیدین که موهاتون قشنگ شدن این رو بهشون بگین، موها دوست دارن بشنون که قشنگ حالت گرفتن، بعضی وقتا که مشغول کار و درس و هرچی هستین، دستی به موهاتون بکشین و بهشون بگین که چقدر از بودنشون سپاس گذارین، تو روزمرگی موهاتون رو فراموش نکنید !

نمونه موها : (!)

فر جنتلمن

فر وحشی

صاف و مجلسی

  • محمود دوم

داشتم به این سوال فکر میکردم که "باید با زندگیم چیکار کنم؟"، منظورم هم هدف زندگی و اینا نیست فقط اینکه چیکار باید کرد تو این زندگی، نه از این دیدگاه که "چی درسته؟" از این دیدگاه که "چی خوبه؟" چون از دیدگاه اول هممون میدونیم چی غلطه و چی درسته، ولی تو سوال دوم همچین علامت سوال خیلی بزرگ جلوه میکنه، مثلا اینکه حسابدار خوبه یا مهندس نرم افزار؟ شاید یه فردی کل زندگیش رو کار کنه و تمام درآمد حاصل ازش رو صرف خیریه بکنه، میشه گفت این فرد خوب زندگی کرده، ولی یه چیزی اینجا باز میلنگه، خوب زندگی کردن بنظرم چیزی متفاوت از بسادگی کارهای خوب کردن میاد .
سوالات زیادی هست که ذهن بشر رو از ابتدا درگیر خودش کرده، ولی بنظرم این سوال که باید چیکار بکنیم رو میشه سخت ترین سوال فلسفی بشر تو زندگیش درنظر گرفت، حتی سوالهای دیگه هم در جهت کمک کردن به این سوال پرسیده میشن، مثلا میپرسیم "خدا هست؟" اگه هست خب حالا با زندگیمون چیکار کنیم، اگه نیست چیکار کنیم؟
از فلسفه بودای شرق تا اگزیستیالیسم غرب همه اومدن که این سوال رو جواب بدن، جوابهای متفاوت، بودا میگه نمیشه به این سوال جواب داد، پس بیخیالش میشیم ! اگزیستیالیسم میگه حالا که نمیدونیم جواب چیه و از اونجایی که بالاخره باید یه کاری بکنیم دیگه تو زندگی، آزادیم که جواب خودمون رو بسازیم .
مهم نیست کدوم یک از این استراتژی/ایدئولوژی/مذهب یا هرچیزی که بهشون میگین رو انتخاب کنین، تهش باید خودتون رو محدود به یه سری قوانین بدونین و درجهت پیشفرض قرار داده جلو پاتون حرکت کنید، اکثرا هم نمیتونیم، اگزیستیالیست واقعی کیه؟ مسلمون واقعی؟ ساینتولوژیست واقعی؟ عرفان حلقه چطور؟! شما انتخاب کنید -ایسم دلخواهتون رو، تو هیچکدوم اینها مردم حتی نمیتونن این مسیر پیشفرض که جلو راهشون قرار داده شده رو طی کنند، یا کلا بیخیال هدف شدن و فقط اسما به یه مکتبی مذهبی دینی تعلق دارن، یا خیال میکنن دارن به سمت هدف میرن و البته فقط هم فکر میکنن که دارن میرن ! بنظرم میرسه یه مکتب نمیتونه برای هزاران/میلیونها نفر راه رسیدن به هدف باشه، بنظرم هرکسی مسیر خودش رو باید جدا از کس دیگری پیدا کنه .
سوپرمن باید باشی که بتونی چنین مسیری رو طی کنی، باید نیچه باشی تا بتونی محدودیتهای دینی رو کنار بزاری، که ضابطه های اجتماعی برات مهم نباشه، که مکتب خودت رو بسازی و خودت مسیرت رو پیدا کنی .بودا هم شاید چنین حرفی رو داره میزنه، وقتی میگه همه میتونن به enlightenment برسن، به روشندلی، روشنفکری، آزادگی، اینا همه ترجمه شده غایت و هدف درنظر بودا هستند، ولی وقتی نمیگه چطوری، وقتی روش جلوی پات نمیزاره، یعنی چی؟ خب بودا خیلی دموکرات تر از خیلی مذاهب دیگست، اونجا باید آدم خوبی باشی تا تو چرخه تناسخ صعود کنی، اما چجور آدم خوبی؟ دقیقا باید چیکار کنی؟ جواب بودا اینه که هرکاری کردی کردی، خوب باش فقط، هدف اینه . اگر بودایی باشی جواب پیشفرض خیلی کلی هست، خوب بودن، مسیر رو خودت باید پیدا کنی، خودت بودای خودتی . البته این نوع ایدئولوژی ها همیشه مورد نقد پوچ گرا بودن و رئالیست نبودن واقع شدن ولی برای من همیشه جذاب بودن .
الان اکثر متونی که در باب علوم اجتماعی میخونم میخواد این فاصله و گَپ بین عطش ما به پیدا کردن جواب و ایدئولوژی هایی که میگن "جواب مشخصی نیست" رو پر کنه، 6 میلیون ساله انسان روی زمین بوده، 200 هزار ساله انسان تکامل یافته داره زندگی میکنه، انسان 200 ساله صنعتی شده ولی هنوز دقیقا نمیدونه باید با زدنگیش چیکار کنه :)


+ هوای ما اینجا اینطوریه، دلتون بسوزه !
 

 

 

 

  • محمود دوم


هسته سریال حول کِلِی (دیلان مینت) و هانا (لانگفورد) میچرخه، صحنه هایی که این دو نفر باهم روی صفحه نمایش هستند خیلی گیراست، دونفر که بهم علاقه دارند و این علاقه هیچوقت بیان نمیشه، حداقل نه به طور واضح .
با دیدن این سریال کاملا فهمیدم شخصیت پردازی چه تاثیری تو درگیر شدن بیننده با سریال داره، داستان یه داستان خشن و تلخه که شاید کمتر کسی رو بشه پیدا کرد که اتفاقات سریال رو زندگی نکرده باشه . البته خیلی بخشها هم برای بیننده ایرانی غیرقابل درک میتونه باشه، چون محیط جوونای غربی با ما تفاوت داره ولی جوون جوونه و همه مشکلات و بطور کلی سنین جوونی و نوجوونی رو تحربه کردن .
دیدن این سریال میتونه فرصت مناسبی باشه برامون که دیدگاهمون رو نسبت نوجوون و نوجوونی تغییر بدیم، کارهای کوچک ممکنه نتایج بزرگ و وحشتناکی داشته باشند، مخصوصا برای یه فردی که تو دهه دوم زندگیش قرار داره، تو این سن دردسر همون معنی رو که برای یه بزرگسال داره نداره، تو این سن اتفاقات ناگوار سخت تر هضم میشند .
هرچند وسطای سریال یکم داستان برام افت کرد، ولی یه شروع و پایان عالی باعث شد نتفلیکس بازهم یه مَسترپیس ساخته باشه ! این شبکه هرچی ساخته (بجز همکاری هاش با مارول) جزء بهترین کارهایی بوده که دیدم .
سریال شمارو به فکر کردن وامیداره و این چیز آسونی نیست و البته ارزشمنده، هدفی که پشت ساخت سریال بوده و اینکه صرفا سرگرم کننده نیست، تو این بند بهتره فقط ارجاعتون بدم به یک قسمت Special که خارج از 13 قسمت ساخته شده، قطعا خود عوامل سریال بهتر میتونن از هدفشون و حسشون بهتون بگن، پس قسمت 14ــم رو از دست ندین .
با درنظر گرفتن سن بازیگرها شاید بشه گفت بازی ها قابل قبول بود، احساسی و واقعی . داستان میتونست بهتر نوشته بشه ولی همونطور که گفتم به هدفش رسید، اما چیزی که بنظرم واقعا کم داشت یه احساس افسردگی درست حسابی بود، هرچی باشه داستان داستانِ خودکشیه، جایی نبود که من باهاش گریم بگیره که خب این کاملا نشون میده سریال تو رسوندن این حس شکست خورده، من حتی تو فیلمهای یک ساعت و نیمی اجتماعی هم گریم میگیره، اینکه 13 ساعت درام احساسی بود، همین چندروز پیش سر فیلم "آباجان" انقدر گریه کردم که خانوم مهربونی که کنارم نشسته بود بهم دستمال داد :))
تو چندتا سایت ملت نظر داده بودند که سریال بیش از حد دراماتیک هست و مخصوصا روی نوجوونا میتونه تاثیر منفی بذاره، که بنظرم اگر اون دسته این به ذهنشون میرسید که بهتره بیشتر مراقب نوجوونم باشم و ارتباطم باهاش رو تقویت کنم، چیزی برای هیچ نوجوونی تاثیر بد نمیداشت، تراست می :)



+ قسمت اضافه رو ببینید، صدای شخصیت هانا چقدر لهجه بریتیش داره و چقدر قشنگتره اون لهجه، که خب تو سریال اونطوری نمیحرفه :(
+ سلنای عزیز هم ته سریال براتون سورپرایز خواهد داشت . و چه پایان خوبی، با ثانیه های آخر خیلی حال کردم .
+ تصویر اول شخصیتی که ازش بدم میاد و تصویر دوم شخصیت مورد علاقم .
  • محمود دوم