فراتر از دیپلم

اینجا سخن از مردی است که نتوانست بین دلستر و ترانه مورد علاقه اش یکی را انتخاب کند.
مردی خسته
مردی که اسهال داشت و دارد

تو این پست خواستم اگه چادری هستین بیاین مسالمت آمیز صحبت کنیم باهم و یکم بیشتر با دیدگاه های هم آشناشیم، هنوزم خیلی خیلی خوشحال میشم اگر چادری هستین بیاین و صادقانه از حستون بهم بگین.

تو پست قبلی با یه خانوم چادری حرفیدم، این پست صحبت من با یه خانوم مخالف چادر هست:

من: چرا مخالف چادری؟

ناشناس: چون چیز بیخودیه.

خب بنظرت یه آدم چادری با این جواب قانع میشه؟ بیشتر توضیح بده.
خب ببین اگه بخوای از نظر تاریخی چادر رو بررسی کنی بحث مفصلیه اگر بخوای زمینه های اجتماعیشو بررسی کنی بلکه مفصل تر حتی، اما خب، چرا چادری نیستم؟ خب بخاطر اینکه چادر الان بخشی از اعتقاد آدمهارو تشکیل میده و نشون از مذهبی بودن آدمها داره و از اونجایی که من مذهبی نیستم و از دید اجتماعی هم نیازی به چادر نمیبینم درنتیجه بنظرم یه چیز بیخوده.

یعنی کسی که مذهبی نباشه ممکن نیست چادر رو پوشش انتخاب کنه؟ اما کسایی که چادری ان میگن حتی جدای مذهب علاقه دارن به خود چادر، نظرت دراین مورد چیه؟
خب احتمالش خیلی کمه، اگر بخاطر مذهبش چادر رو انتخاب نکرده باشه به احتمال خیلی زیاد بخاطر بعد اجتماعیش یا ابعاد شغلیش انتخاب کرده چادر رو چون تو خیلی از ارگانهای دولتی قطعا باید چادر بپوشی که بتونی کار کنی. اینی هم که میگن واقعا چادر رو دوست دارن و بخاطر اجبار و اینا نیست بازم پس زمینه مذهبی داره، چون من ندیدم کسی رو که مذهبی نباشه و چادر بپوشه یا بگه چادر رو دوست داره، تمام کسانی که من دیدم چادر میپوشن یا مذهبین یا بخاطر شغلشون بوده که بعد از تموم شدن کارشون هم چادر رو درمیارن اونها.

نظرت درمورد محدودکننده بودن حجاب و اون قضیه شکلات پوشیده چیه؟
قضیه شکلات چیه دیگه؟

این دیدگاه رو بیان میکنن که دور شکلاتی که پوشیده شده باشه مگس نمیره.
عجب، نمیدونستم ... ببین، چادر یک نوع پوششه که آدمها مختارن به انتخابش اما خب بخاطر نوع پوشش چادر طبیعیه که یکسری محدودیت ها همراهش باشه، درمورد شکلات پوشیده و مگس و اینا هم من بهش کاری ندارم، این حرفها حرفهای مستدل و مستندی نیست بیشتر شبیه شوخی میمونه، اما چادر خب قاعدتا دست و پای خانومهارو میگیره، بنظرمن محدودکنندست بله، اما مهمتر از اون اساسا ضد حقوق انسانی زنه، حق انسانی زن اینه که نه بعنوان جنس زن بودن بهش نگاه بشه نه بعنوان جنس مونث، بلکه مثل یه انسان بهش نگاه بشه، مثل مرد، اونوقت میتونه مثل مرد روش باز باشه و پوشیده نباشه، یعنی دید انسان گونه ای به زن نداره حجاب، دید سکسوالیته داره به زن حجاب.

با حفظ احترام به کسی که پوشش چادر رو انتخاب کرده (چون هرکس مختاره به انتخاب پوشش خودش) وقتی یه زن چادری میبینی حس خاصی پیدا میکنی؟
خب من دوره های فکری مختلفی داشتم وقتی دانشجو بودم بشدت از خانومهای چادری متنفر بودم چون میگفتم حقوق زنهارو زیر پا میزارن و نماد واضح سرکوب زن هستند اما بعدتر دیدم نه خیلی مسئله گسترده تریه نمونه بارزش همون بعد شغلی و اجتماعیه و بخش کوچکش اعتقادیه، اما باز هم فکر میکنم حجاب به هرنحوی رو هرکسی میخواد میتونه انتخاب کنه چون هرکس باید مختار باشه در پوشش خودش اما در جامعه ما سخن گفتن از آزاد بودن پوشش بیهوده و یاوه است چون حکومت سکولاری نداریم، تو حکومتهای سکولار که حکومت و مذهب جدان و حکومت نمیاد روی پوشش مردم با دید مذهبی نظارت کنه آره این حرفها معنی داره، اما اینجا نه، کلا حجاب یه مسئله سیاسی شده.


[چند عکس از زنان اروپایی بدون روسری با لباسهای پوشیده میفرستم]
اینها یا چادر؟ درمورد اینهم نظر بده که خانومهای چادری میگن به نسبت اینها با چادر راحت ترن.

قطعا اینها، امکان نداره چادر بپوشم، خیلی هم ظاهرشون خوبه. خب چمیدونم حتما با چادر راحت تره دیگه، اما خب احتمالا برمیگرده به علم روانشناسی، چنان ما زنهارو محدود کردن که گمون میکنیم تمام برآمدگی های بدنمون باید پنهان بشه برای همینه اینا میگن با چادر راحت ترن چون فکر میکنند که این برآمدگیها باید پنهان بشه و انگار یه چیزی خارج از وجودشونه یا یه چیزی تحمیلی به وجودشونه.

مرسی
خواهش میکنم
  • محمود دوم
تو پست قبلی خواستم اگه چادری هستین بیاین مسالمت آمیز صحبت کنیم باهم و یکم بیشتر با دیدگاه های هم آشناشیم، هنوزم خیلی خیلی خوشحال میشم اگر چادری هستین بیاین و صادقانه از حستون بهم بگین.

این مکالمه من و یه خانوم چادری هست:

من: چرا چادر میپوشی؟
ناشناس: خب اینجوری حس می کنم تازه با مردها برابر میشم مثل آدم من رو میبینن.
یعنی زنهای بی چادر رو کمتر حساب میکنن؟
نه ولی حجاب برای من اینطوریه که به طرف مقابل این پیام رو میده که به غیر از شخصیتم به چیز دیگه ای توجه نکن. زن های بی چادر بی آرایش بی حجاب ساده پوش هم همین پیام رو میدن.
یعنی میگی منِ مرد اگه زن بی چادر ببینم جدای شخصیتش باهاش برخورد میکنم؟
نه، ولی اون خانم پیام دیگری با آرایش و طرز لباس پوشیدن منتقل می کنه. شما یا پیام رو دریافت می کنید یا نمی کنید. نکته اینه که چه چیزی از خودش براش بیشتر اهمیت داره. نشوند دادن ظاهرش یا شخصیتش.
شما میگی چادر نداشته باشی به غیر از شخصیتت قضاوت میشی دیگه درسته؟
نه، من می گم اگر ظاهر شما پیامی غیر از من رو با شخصیتم بشناس داشته باشه.،غلطه.چه چادری باشی چه مانتو چه بی حجاب، و چادری بودن من به خاطر مذهبی بودن. دیگرانی هستن که انتخاب های دیگه ای دارن.
قلبا دوست داری چادر پوشیدن رو؟
بلی دیگه :))
[چند عکس از زنان اروپایی بدون روسری با لباسهای پوشیده میفرستم]
بدون درنظرگرفتن احساسات مذهبی و در مقابل پوشش هایی ساده مثل اینها، قلبا چادر رو دوست داری یا اینهارو؟
ببینید شما وقتی یک انتخابی دارید با تمام جوانبش انتخابش می کنید.ضمن اینکه من واقعا چادر رو دوست دارم، دوست ندارم با اینا بیرون برم.
با چادر راحتی؟ هر فعالیتی که بخوای رو میتونی باهاش انجام بدی؟
همه جا نه.مثلا وقتی با دوستام می رم کوه.نه لباس دیگه ای می پوشم
اونجا که یه لباس دیگه رو انتخاب میکنی، حس محدودکننده بودن به چادر پیدا نمیکنی؟
نه، هرجایی لباس خودش رو داره.
و آخرین سوال، حس نمیکنی چادر لباس 1400 سال پیش بوده و اینکه چه لزومی داره ما الان لباسهای 14 قرن پیش رو بپوشیم؟
خوبی تاریخ انقضا نداره.ابیسن هم لباس ابوعلی سیناست:))
یعنی حتی اگه بخوای پوشیده باشی گزینه بهتری از چادر نیست؟
بهتر از چادر؟من ندیدم.برای من نیست.
مرسی که وقت گذاشتی.
خواهش می کنم.تا برنامه ای دیگر بدرود:))
  • محمود دوم
- تو چادر میپوشیدی؟
- آره
- کی؟
- جوونتر که بودم
- چندوقت؟
- 4سال، شایدم 5 سال، 4-5 سال
- حست چی بود؟
- اجبار بود دیگه
- یعنی چطوری؟
- میگفتن بپوش میپوشیدم
- یعنی چادرو دوس نداشتی؟
- نفرت داشتم


به یه خانوم چادری نیازمندم که قلبا چادر پوشیدن رو دوست داشته باشه و به اینکه چادر میپوشه افتخار کنه، اگر چنین کسی هست خیلی خیلی خوشحال میشم برام چندجمله ای از حسش و اینکه چرا چادر میپوشه بگه.
  • محمود دوم
همین
  • محمود دوم

ظاهرش شبیه یه آدم کاملا معمولیه، میتونه راننده تاکسی یا یه معلم جوان یا مدیر یه باشگاه بدنسازی باشه ولی اینطور نیست، درواقع مارک زاکربرگ از پولدارترین آدمهای روی زمینه، تنها سی و خورده ای بیشتر سن هم نداره و ممکنه تازه تو قدمهای اول مسیر طولانیش تو این حرفه باشه.

زندگی ساده و حالت خاکی و معمولی مارک زاکربرگ باعث میشه فکر کنیم چقد آدم خوب و دوست داشتنی ایه و اهل فخرفروشی نیست، اما همین شلوارجین و تیشرت ساده میتونه برای ما مشکلات و کمبودهای روانی بزرگی ایجاد کنه، اینکه مارک زاکربرگ چقدر معمولیه و این ایده رو به ذهن انسانها میرسونه که هرکسی میتونه مثل اون موفق باشه گاهی حتی استرس زاست. اگر شما هم 30 سالتون شد و میلیاردر نبودید، قطعا یه مشکلی دارید چون مارک زاکربرگ که خیلی خیلی از ماها معمولیتر هست تونسته اینکار رو بکنه، فکرشو بکنید، یکی از بزرگترین، مهمترین و محترم ترین شرکتهای دنیای توسط یه آدم معمولی و ساده اداره میشه.

مارک یه مدیر موفقه و بدون اینکه خودش بخواد به عزت نفس ماها آسیب زده، دنیای مدرن امروزی خودش رو برابرگرا میدونه و اینطور هم هست، آدمهای مختلف با هر گذشته و بکگراندی میتونن بیان و به بالاترین درجات برسن اما در عمل اینطور نیست، در عمل آدمها زیاد در زندگیشون موفق نیستن، جاه طلب هستن اما به مقصد نمیرسن، تمام آدمهاهم برای ناموفق بودنشون طبقه اجتماعی، ژن بد، بدشانسی، جبر جغرافیایی رو مقصر میدونن و عده ای هم قبول میکنن که خودشون توانایی رسیدن به درجات بالاتر رو ندارن. تو دنیای استرس زای امروز همه بهمون میگن شما میتونین موفق باشین، شما میتونین آدم بزرگی بشین، برامون مارک زاکربرگهارو مثال میزنن که در عین سادگی به بالاترین درجات موفقیت رسیدن، اما چیزی که کسی بهمون نمیگه اینه که درسته که میتونیم موفق باشیم و به بالاترین درجات برسیم، اما ممکن هم هست که شکست بخوریم، ممکنه نتونیم به درجات بالایی برسیم. اینکه کسی این حرفهارو نمیزنه و بهمون نمیگه که شما ممکنه تو زندگی شکست بخوری، هیچ کس خاصی نشی. و حالا با این تصور بیاین مارک زاکربرگ معمولی رو ببینید که چه کسی شده، اینها باعث میشه تنها و تنها خودمون رو سرزنش کنیم و وقتی به خودمون تو آینه نگاه میکنیم انسانی رو ببینیم که چیزی برای ارائه نداره.

درگذشته مردمی که از اغنیا و درصد موفق و ثروتمند دنیا بودن تمام تلاششون رو میکردن که نشون بدن با بقیه انسانها تفاوت دارن، چنان فاصله ای بین خودشون و مردم عادی ایجاد میکردن که برای یک انسان عادی حتی تصور اینکه من هم میتونم مثل اونها باشم و من و اون باهم تفاوتی نداریم غیرممکن بود. پوشش، نوع رفتار، نوع زندگی، محل زندگی و بطور کلی همه چیزشون به افراد عادی نشون میداد که شماها به هیچ وجه مثل ما نیستین.

لویی چهاردهم فرانسه به رداهایی از پوست راسو پوشیدن و درکنارش از کتهایی طلادوز شده استفاده کردن علاقه داشت، وقتی راه میرفت همراهش چوب دستی ای از طلا بود و گاهی وقتها هم لباسهایی کاملا زره گونه و براق میپوشید.

البته که مساوات برقرار نبود و این فاصله طبقاتی کاملا غیرمنصفانه و ناعادلانه بود، اما یه برتری خیلی خیلی مفید برای انسانهای معمولی داشت و اونم این بود که غیرممکن بود یه آدم معمولی فکر کنه اونم میتونه مثل لویی باشه و از خودش بپرسه که اونم مثل منه چرا من جای اون نیستم؟! ممکن نبود مردم عادی به پادشاه حسودی کنن چراکه حسودی زمانی ایجاد میشه که مطمئن باشی اونچه که فردی که بهش حسودی میکنی داره رو خودتم میتونی داشته باشی.

البته هدفم این نیست که کمپینی ایجاد کنم با این عنوان که : "مارک زاکربرگ باید فاخرتر لباس بپوشه" اما بهرحال زندگی تو دوران مدرن که پولدار و موفق اکثراوقات ظاهرش با ماها تفاوتی نداره میتونه چالش برانگیز باشه و بخاطر یکسان بودن ظاهر و پوششمون هرروز باید با این چالش های روانی رو به رو بشیم.

"من باراک اوباما هستم، کسی که تونست به مارک کت شلوار و کراوات بپوشونه!"


پ.ن: موضوعی ایجاد کردم با عنوان فرهنگ نو و سعی میکنم هرهفته یه مطلب توش درج کنم، پنچشنبه ها برام فرصت مناسبیه، به گمونم هر پنجشنبه بنویسم.

  • محمود دوم
1) امروز دیدمش، گفتم آخرین باری که دیدمت یچی گفتی ذهنمو بهم ریختی، گفت آخرین بار که سلام کردم بهت فقط، گفتم نه اون دفعه آخرین بار نبود، بعدش یبار یچی گفتی ذهنم بهم ریخت کلا ... اصرار داشت که دفعه آخر فقط سلام کرده بود و رفته بود، بهرحال، بیخیال اصلا

2) فرهنگ غنی چیز خوبیه یا بد؟ منکه میگم بده، جوامعی که پیشینه فرهنگی کوتاه تری دارن کمتر در برابر مدرنیزه مقاوت میکنن و بخاطر همینه میبینیم کشورهایی که تا چندصدسال پیش اصلا وجود نداشتن الان وضعیت فرهنگ، اقتصاد، اجتماع و کلا همه چیشون بهتره، حتی سنگفرش خیابوناشونم بهتره!

3) میدونستید تو کره شمالی فقط 4تا کانال تلویزیونی وجود داره؟

4) اموجی میفرسته وسطشم چندتا کلمه ای تایپ میکنه حالا :)) عکسم نمیزاره واسه کانالش :(


  • محمود دوم
هرکسی قبل از شناخت نیچه با جملات سنگین، معروف و شاید بحث انگیزش رو به رو میشه:
"چیزی که منو نکشه قوی ترم میکنه"
"خدا مرده و ما کشتیمش"

و البته سبیل بزرگش! ولی وقتی از این گزاره ها و این سبیل بگذریم به فیلسوفی میرسیم که آدم رو مجذوب خودش میکنه، باهوشه و خیلی به آدم کمک میکنه.



فردریش نیچه، در سال 1844 در یکی از روستاهای کوچک و خلوت شرق آلمان که پدرش اونجا کشیش بود متولد شد. تو تحصیل موفق بود و چنان علاقه و پشتکاری در تحصیل درمورد یونان باستان داشت که تنها با بیست و اندی سال سن پروفسور دانشگاه بازل شد. اما این شغل براش ثمره ای نداشت، از کارش خسته شد و بیخیال دانشگاه و راهی شهر سیلس ماریای سوویس شد.
اونجا به آرومی زندگی گذروند و مشغول نوشتن آثار خارق العاده خودش شد، که از بینشون آثار زیر به چشم میخورن:
تولد تراژدی 1872
انسانی زیادی انسانی 1878
چنین گفت زرتشت 1883
فراسوی نیک و بد 1886
تبارشناسی اخلاق 1887

نیچه مشکلات زیادی داشت:
- با خونوادش مشکل داشت: "من از مادرم خوشم نمیاد و حتی شنیدن صدای خواهرم برام دردناکه"
- از طرف زنها پذیرفته نمیشد
-کتابهاش به فروش نمیرفت
و وقتی 44 سال داشت تو خیابون تورین فردی رو دید که اسبش رو کتک میزنه و از لحاظ روانی فروریخت و دوید سمتش تا به آغوش بگیرتش و فریاد میزد "من درکت میکنم، من درکت میکنم" هیچوقت بهبود پیدا نکرد و یازده سال بعد از این ماجرا از دنیارفت اما فلسفش بجا موند، فلسفه ای پر از قهرمانیگری.



پیامبر مفهومی بود که خودش بهش میگفت "SELBTUWERWINDUNG" یا به فارسی "غلبه به نفس" و برای حاصل شدن اون، پروسه رسیدن به "UBERMENSCH" یا "ابرمرد" باید طی بشه. ابرمرد سختیها و مشکلات زندگی رو طی میکنه و زندگی و هرآنچه که زندگی درمسیرش قرار میده رو به آغوش میگیره.
دوست داشت که آثارش این رو به ما یاد بده که "چطور به خود واقعیمون تبدیل بشیم"، افکار و درسهای اساسی نیچه رو میشه 4 مورد زیر دونست:

1-حسادت رو بپذیر
به بیان نیچه حسادت بخش مهمی از زندگی ماست، اما آموزه های مسیحی (دینی) برچسب شرمنده بودن و ناروا بودن به حسادت زده و اون رو طوری نمایانگر رفتار خبیثانه جلوه دادند در نتیجه ما حسادتمون رو از خودمون و دیگران پنهان میکنیم درحالیکه حسادت اصلا چیز بدی نیست، تا زمانیکه راهنمای ما باشه برای رسیدن به آنچه که میخوایم و میتونیم بهش دست پیدا کنیم. هرکس که باعث بشه حسادتمون برانگیخته بشه باید نماد کسی باشه که خود ما میتونیم روزی بهش تبدیل بشیم. نه اینکه نیچه به این اعتقاد داشته باشه که انسان به هرچی بخواد میرسه، زندگی خودش دراین مورد درس خوبی بهش داده، اما نیچه خیلی اصرار داره که با خودمون روراست باشیم و خواسته های خودمون رو بپذیریم، قهرمانانه در جهت رسیدن بهشون تلاش کنیم تنها در اینصورت اگر شکست خوردیم با وقار و صداقت شکست خوردیم. این به معنی یک UBERMENSCH بودنه.

2-مسیحی نباشید
نیچه حرفهای تندی درمورد مسیحیت زده اما از تندی حرفهاش که بگذریم هدف زیرکانه نیچه از تخریبهاش پیدا میشه: نیچه از مسیحیت بدش میومد بخاطر اینکه حسادت رو از مردم میگیره. به حساب نیچه مسیحیت در اواخر امپراطوری روم در ذهن برده های ترسو پدیدار شده بود که توانایی این رو نداشتن که به چیزهایی که واقعا دلشون میخواست برسن پس متمسک شده بودن به فلسفه ای که بزدلی و ناتوانیشون رو حسن و فضیلت میدونست. چیزی که نیچه اون رو "SKLAVENMORAL" میخونه، به معنی "اخلاقیات برده ای". در بیان نیچه مسیحیها که اونهارو به شکل تمسخر آمیزی گله مینامه قلبا علاقه به ثروتمند بودن، سکس، زندگی عقلانی، خلاق بودن و ... دارن ولی برای رسیدن به اونها خیلی ناکارا و بی عرضه هستن بخاطر همین آیینی سراسر ریا و دورویی رو تشکیل دادن که در اون چیزی رو که واقعا میخواستن داشته باشن رو بد و ناپسند بدونن و سادگی و حقارت که به اجبار مجبورن تحملش کنن رو والا و ارزشمند بدونن. پس سیستم ارزشگذاری مسیحیت در تضاد با خواست واقعی انسان بوجود اومد:
برای مثال سکس نداشتن مساوی شد با پاک بودن
ضعیف بودن مساوی شد با خوب بودن
تسلیم افرادی بودن که ازشون بدت میاد مساوی شد با بندگی
و به بیان نیچه "ناتوان بودن در دادخواهی" مساوی شد با بخشندگی
مسیحیت تبدیل به فریب بزرگی شد برای انکار تلخی زندگی.

3-الکل مصرف نکن
خود نیچه هرگز الکل مصرف نمیکرد و همیشه فقط آب میخورد و اگر میخواست به خودش حال بده شیر میخورد! و پیشنهاد میکرد که ما هم اینطور باشیم. البته با این پیشنهاد سطحی برخورد نکنید، ایده این حرف برمیگرده به قلب فلسفه نیچه: "در تمدن اروپایی دو چیز وجود داشته که انسان رو سست میکرده، مسیحیت و الکل" دلیل تنفر نیچه از الکل همون دلیلی بود که اون از مسیحیت بدش میومد: چون هرجفت اینها درد رو از بین میبرن، هرجفتشون به انسان میگن اوضاع همینطور که هست خوبه و نیاز به تلاش برای رسیدن به اونچه واقعا خواستشون رو داری نیست، هرجفتشون انسان رو از تلاش برای بهتر شدن سست میکنن. نیچه خیلی خواهان این بود که این حقیقت رو جا بندازه، که تغییر و تلاش برای بهتر شدن دردناکه و البته انسان باید سختی هارو به جون بخره و بهتر بشه، نه اینکه با دولیوان الکل همه چی رو به فراموشی بسپره یا به کمک مسیحیت برای خودش آرامش روانی درست کنه و بگه بدبختی و ضعیف بودن خوبه، به بیان خودش "آخه شماها از خوشبختی انسان چه میدونید؟ انسانهای آسوده!"

4-خدا مرده
گزاره دراماتیک نیچه نوعی بیان پیروزمندانه برشکست خوردن مفهوم توهم آمیز خدا نیست، هرچند اغلب اینطور برداشت شده. باوجود دیدگاه های تند و منفی ای که درمورد مسیحیت داشت، نیچه بر این عقیده نبود که از بین رفتن اعتقادات چیز خوبیه. اون میدونست که اعتقادات مذهبی نادرست و غلط هستند، اما این رو هم میتونست که اعتقادات میتونه برای انسان آرامشی کذب و خیالی درست کنه، از این رو اون معتقده که فضای خالی ناشی از ازبین رفتن اعتقادات و باور به خدا باید با فرهنگ پربشه (فلسفه، هنر، موسیقی، ادبیات) در فلسفه نیچه فرهنگ باید جایگزین کتاب مقدس بشه. اما ناگفته نماند که نیچه منتقد شدید نحوه برخورد با فرهنگ در زمان خودش بود، برای مثال معتقد بود دانشگاه ها قاتل انسانها هستند و اونهارو تبدیل به موجودهای خشک و آکادمیک میکنن، نیچه همیشه روش یونان باستان رو در تحصیل اخلاقیات و روشهای یادگیری تحسین کرده.

  • محمود دوم
میخواستم امروز هرطور شده یه پست بزارم، یه بار هم اومدم تو پنل ولی چیزی نداشتم بنویسم، تصمیم گرفتم توییتهای اخیرم رو اینجا بازنشر کنم، شاید پلی باشه به فعالیت بیشتر :)) کسی چه میدونه!


بززگترین سوالم تو زندگی اینه که چطور موهای سرم از شرتم سر درمیارن

***

بعضیا هم هی لایت میکشن، هی نوشابه نمیخورن، هی از کاندوم استفاده میکنن، آقاجان زندگیت سرطانه خودش، نمیدونی!

***

چرا این دخترایی که میگن من اصلا از رابطه و پسر و اینا بدم میاد منقرض نمیشن؟!

***

چطوریه که زنها با وجود اینکه دین حتی حقوق اولیشون رو هم زیرپا گذاشته و رسما سوژه جنسی مرد شدن، باز از مردها متدین ترن؟! فکر امشبم تو رختخوابه!

***

یکی از هدفام تو زندگی اینه که از کلمه مثمر ثمر تو جلسه ای چیزی استفاده کنم، تا حالا نه استفاده کردم نه به جلسه ای چیزی دعوت شدم

***

انقد انرژی منفیام زیاده که اگر یوقت انرژی مثبت داشته باشم، منفیا زود مثبتارو قورت میدن

***

اشتباها بجای آب یه قلپ سنبل الطیب خوردم، حالم بد شد اومدم درستش کنم یه قلپ گلاب خوردم!
تابحال انقدر حس احمق بودن نداشتم!
  • محمود دوم
من هنوز نمردم
طبیعتا
نمیدونم تناسخ وجود داره یا نه
حتی اگر بمیرم و وجود داشته باشه هم متوجهش نمیشم!
مسخرس واقعا
بعضی وقتا فکر میکنم
شاید این پشه هایی که شبا میوفتن به جونم
قورباغه هایی بودن که تو بچگی کشتم
حالا تو زندگی جدید میان و منو مینمایند
نمیدونم برادر
بگذریم
راستی، دلم واستون تنگ شده بود ^__^
  • محمود دوم
تو منطقه بالاترین شاخص حمایت از تروریسم رو دارن، به اسم حرم تو مناطقی که هیچ حرمی نداره دارن از یه دیکتاتور و قاتل حمایت میکنن، کاسه داغ تر از آش میشن برای همه کشورهای منطقه، تازه منت هم میزارن سرمون که ما نباشیم خواهر و مادرت رو فلان میکنن! ای خواهر و مادرتون رو فلان کنند که ثانیه به ثانیه دارین فلانمون میکنید و مارو از دشمن خارجی میترسونید! ملت هم کف و سوت میزنن براشون و تقدیسشون میکنن!!! دیگه تو چه گهی باید دست و پا بزنیم تا پاره سنگ ذهن ها شکسته بشه؟ این وسط هم خبر میاد که دستفروش بدبخت رو انقدر کتک زدن تا مرده!
حقیقتا آلت خر تو این جبر جغرافیایی، سه نفر رفیق فاب بودیم که سه سال پیش باهم نتایج کنکورمون رو دیدیم، من بدترینشون بودم، یکی از ما سه تا اونور آبه، اون یکی هم داره برنامه های رفتن میچینه برای سال آینده، اگه خیال کردین من میمونم پیش شماها کور خوندین!

پ.ن: اگر متوجه نشدید فلان مجاز از مورد گایش واقع شدن میباشد.
  • محمود دوم